ارسالی در گروه:طنز

بیمه عمر و خاله سوسکه

 یکی بود؛ یکی نبود؛ زیر گنبد کبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. یه خاله سوسکه بود که با پدری پیر، زندگی می‌کرد. یه روز وقتی خاله سوسکه و پدرش با هم تو خونه نشسته بودن، پدر به خاله سوسکه گفت: "دخترم

... ادامه مطلب